دهان
دهانی که بی موقع باز می شود
| ||
|
امروز تمام رد پای تو را در شهر قدم زده ام. و بارها در شهر دیده ام تو را. شهری که دیگر خالی از توست. امروز شهری را لحظه به لحظه طی کرده ام که پیش ترها با تو عمری در آن گذشت و هرگز تن به برگشت نیالود. از خیال تو که فارغ می شوم، به سرم می افتد که شهر چیزی کم دارد. از آنچه باید باشد، من هستم و شهر و شهر بی تو نه آن شهر و من بی تو نه آن منم که پاره ای از منی، تنم. امروز کسی که پاره ای بیش نیست در شهری که نیست به یاد پاره ی دیگرش قدم می زند. و شهر مدام طی می شود تمام می شود.
![]() وبلاگ برتر در تاپ بلاگر |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |