دهان
دهانی که بی موقع باز می شود
| ||
|
امروز تمام رد پای تو را در شهر قدم زده ام. و بارها در شهر دیده ام تو را. شهری که دیگر خالی از توست. امروز شهری را لحظه به لحظه طی کرده ام که پیش ترها با تو عمری در آن گذشت و هرگز تن به برگشت نیالود. از خیال تو که فارغ می شوم، به سرم می افتد که شهر چیزی کم دارد. از آنچه باید باشد، من هستم و شهر و شهر بی تو نه آن شهر و من بی تو نه آن منم که پاره ای از منی، تنم. امروز کسی که پاره ای بیش نیست در شهری که نیست به یاد پاره ی دیگرش قدم می زند. و شهر مدام طی می شود تمام می شود.
![]() وبلاگ برتر در تاپ بلاگر
روزگاری بود که مردمان زندگی را بیشتر دوست می داشتند؛ تا مرگ. یاد باد آن روزها یاد باد... جواب لبخند تو را لبخند جواب بود و دیدن طلوع خورشید را در سپیده دمان همه خواهان بودند. دوست داشتن قاعده ای نداشت؛ این خود کم قاعده ای نبود. پیشترها من بودم و خیالت حالا نه من منم، نه این خیال، خیالت. دلم نه برای گذشته، برای تو تنگ است. اما نم نَمَک تصویر تو دارد از خاطرم محو می شود گرچه یاد تو هنوز از اهالیه هم پرسِگی های منست؛ بیشتر از قبل. حالا دیگر تو نه یکی، که یک جهانی هر که را می بینم، خیال "مبادا که تو باشی"ها تکرار می شود جهان همه تکرار توست و همین برای جهان کافیست.
![]() وبلاگ برتر در تاپ بلاگر |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |